۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

گریه و زاری


از صبح تا حالا فکر کنم یک دو سه باری گریه کردم.با اعتماد به نفس هم در جواب مادرم خودمو به ابر بهار تشبیه کردم که یهو باریدنش گرفته.در حین گریه و زاری متوجه شدم که من یک گوشه تنهایی برای زاری کردن هم ندارم.همه فوری متوجه می شوند که مشغول خودزنی هستم.
خلاصه امروز فهمیدم که زندگی بی رحم و ناجوانمردانه است و آخرش خودتی و خودت ,تنهای تنها.اما...اما عمرا ما کم بیاریم و تا پوز این زندگی را به خاک نمالیم از پا نمی نشینیم.

پی نوشت:هر کس علت نوشتن این پست و گریه زاری ها را بپرسد ,خونش پای خودش است.
پی پی نوشت:می خواستی نخونی!

۴ نظر:

Maanta گفت...

بچه پي پي نوشت يعني چي ؟!!!!
بعدش هم جمع كن خودتو. من الان به تو نياز دارما. اگه بخاي بشيني به حال خودت بگريي كي به من دلداري بده اونوقت؟

سین الف گفت...

بعله . این بلاگ شمامن رو یاد یک خاطره ای می اندازه . خواهرم کوچیک بود . حدود دو ساله و بنده مامور شدم ببرمش سلمونی . رفتم توی سلمونی نشستم روی صندلی و خواهرم رو نشوندم تو بغلم و با حرکت اولین قیچی دور سرش آنچنان زد زیر گریه که بیا و ببین . من دستهاش رو گرفته بودم تا به قیچی نخوره و سرش رو ثابت نگه داشته بودم . بی توجه به گریه ای که می کرد . بعد از چند دقیقه کار سلمونی تموم شد و من فرصت پیدا کردم صورت خواهرم رو ببینم . کلی اشک ریخته بود و آب بینیش آویزون بود و به من به چشم یک دشمن خونی نگاه می کرد . آقای سلمونی در حالی که یک دستمال کاغذی به من می داد تا اشک ها و آب بینی خواهرم رو پاک کنم گفت : نیگاه کن . نیگاه کن . عجب حالی داده به خودش .
حالا . من که نفهیدم شما برای چی ... ولی نیگاه کن ببین عجب حالی دادی به خودت .

سم سم گفت...

مائانتامن هم گریه می کنم هم دلداری می دم.ات د سیم تایم,جان تو!!

سین الف من که نفهمیدم منظورت چیه ولی به هر حال ایییییییییییییی

سین الف گفت...

در این داستان که بنده تعریف کردم چند مفهوم مستتر است .
1 . کسی که به زور دست و پای دیگری رو می بنده چون به صلاحشه و خودطرف تشخیص نمی ده . من اگر دست و پای خواهرم رو نمی گرفتم قیچی می رفت ت چشمش و اگر سلمونی نمی بردمش موهاش بلند می شد و ... اما خواهرم نمی فهمید و هی جیغ می زد و گریه می کرد .
2. چهره شما در آینه شبیه چهره آبجی بنده شده وقتی گریه می کرد .
3 . عجب حالی دادی به خودت . حتما وقتی گریه می کردی کلی هم خودت رو دلداری می دادی .
4 . دوباره داستان بالا رو بخون .
5 . ....خودت بنویس