۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

سلام


نوشتن وبلاگ کارپارادوکسیکال و سهل و ممتنعی است.(نمی دونم کاربرد این کلمات اینجا درسته یا نه) وقتی شروع می کنی به وبلاگ نوشتن در عین اینکه دنبال گوشه دنجی در دنیای مجازی هستی،به دنبال لشکری از خواننده هایی.اصلا نوشتن اینطوره.می نویسی تا دنیایی را خلق کنی برای خودت و در عین حال می نویسی که خونده بشی که اصلا نوشتن بدون خوانده شدن معنی نداره.
ازاینها که بگذری می رسی به خواننده ها و دغدغه همیشگی خودسانسوری؛که اگر اینجا محلیه برای نوشتن چیزهایی که نمی تونی بگی پس تکلیف خواننده های بعضا آشنا چی می شه؟مبادا فلان مطلب را به خودش بگیرد؛مبادا بابت چیزی که در دنیای مجازی انجام دادی در دنیای واقعی پاسخگو باشی.اصلا ساده تر از اینها شاید مطلبی که می نویسی مناسب فقط یکی از خواننده هایت که در مورد من همه هم آشنا هستند نباشد.یا اینکه وقتی در آینده نویسده معروفی شدی ملت بیایند و اینجا را کشف کنند و بفهمند تو قبلا چه آدم ضایعی بوده ای.و می شود همچنان این لیست را ادامه داد اما
اما از آنجا که این ها هم مثل خیلی از سوال های زندگی من جواب قطعی ندارد و از آنجاتر!که اگر جواب هم داشت باز من کار خودم را می کردم،پس بازگشت خودم را به وبلاگ نویسی تبریک گفته برای خود و وبلاگم بقا و طول عمر و برای شما صبر مسئلت می دارم.

پی نوشت:سری قبل بدون سلام و علیک همین طوری پریدم وسط وبلاگ.این بارتا یادم نرفته سلام!

۴ نظر:

سین الف گفت...

به به . ادبیات جدید . بلاگ جدید . اما واقعا بین دنیای مجازی و دنیای واقعی چقدر فاصله است ؟

Maanta گفت...

ز بچگي همين جوري بوديا!خوددرگير و بي ادب كه سلامت يادت مي رفت. يادته؟!اينقذه بودي به تخم مرغ مي گفتي تخته مرغ!

مهسا گفت...

سلامی به بلندای آسمان;به سردی زمستان;به غمناکی دنیای ویران;به شیرینی عشق جاودان;به شوری نمکدان;ازته دل
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
(:

Maanta گفت...

كجا رفتي بتز؟! سر كار مي ذاري ما رو ديگه! پس اون ADSL به چه در مي خوره؟